گاهی با نوشتن راهکار هم پیدا شود، و گاهی آن راهکار هم عملی نمیشود که نمیشود. فقط با نوشتنش کمی بار ذهن سبکتر میشود.
گاهی گمان کنی نکنی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
گاهی بساط عیش خودش جور میشود حالا درسته ما ندیدیم ولی باشه.
گاهی دگر، تهیه به دستور میشود کی و کجا را من نمیدونم. سرآشپز در این شرایط کمی مرموز وارد عمل میشه.
گه جور می شود خود آن بیمقدمه، هر صد سال یکبار البته، ما که هر جای زندگی بیمقدمه شروع کردیم از آن انشا نتیجهای نگرفتیم.
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود این مورد زیاد باب شده و حرف شاعر سنده.
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است بهویژه وقتی تکون به خودت و افکارت ندی. اینجا دیگه دست دعا هم از چاره کوتاست گاهی هم چارهای به جز دعا نداری.
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود، راستش این حس را حتی با قرعهکشی هم تجربه نکردهایم. هرکه داشته نوش جانش.
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود، این هم نظر شاعره جهت تنظیم نظم شعر و نباختن قافیه. شاید اگه درصدش را عنوان میکرد یا لوکیشن شهر را ارسال میکرد باورش کمی افاقه میکرد.
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود و گاهی خنده دلش برای من و گاهی حتی گریه برای من. گاهی برام سواله که فلانی برای کجای زندگی انقده میخنده در کل؟
گاهی دلم تراشهای از سنگ میشود، اما از الماس شدن تحت فشار و ترکیدنهای مصلحتی و این حکایتها خبری نیست البته.
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بیرنگ میشود، این هم دیگه با تغییرات جوّی موجود کمی بعید به نظر میرسه. خورشید مدتهاست جوری روی زمین زوم کرده که هیچ ابری جرأت آفتابی شدن پیدا نمیکنه. پیشترها” آسمون ابری بود اما دیگه بارون نمیاومد” حالا زمونهای شده که اَبرم آرزوست.
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود بگذریم که من هم وصف حالتِ این حالت را نمیدونم و هم تصورش را نمیتونم.
ازهرچه زندگیست دلت سیر میشود اینجا دیگه کار دارد خراب میشه بهتره نرسیده به این ایستگاه صلوات بفرستیم پیاده شیم بعد دوباره ادامه بدیم.
گویی به خواب بود جوانیمان گذشت، خواب که نبود و گذشت و خودمون خوب میدونیم که اصلا خودِ جوونی بود که ما رو پیر کرد و همون بهتر که گذشت.
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود، از اون حرفهاست؛ کلا یا دیر شد و نرسیدیم یا زودتر اومده بودیم که خبری نبود.
کاری ندارم کجایی چه میکنی، از محالاته. انقدر که کار داریم به کجایید چه میکنید و کجایند چه میکنند، کار نداریم به کجاییم چه میکنیم.
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود، این رو هم باید از دل پرسید. رجوع شود به بند دل آخرین صفحه.
آخرین دیدگاهها