مدام فکرم درگیر این بود که چرا تمام روز را درگیر و مشغولم ولی باز وقت کم میآورم. این یکی از چندید دغدغههای روزمره من بود. دنبال دلیلش بودم. وقت هدررفتهی سنگیننمایی هم نداشتم حتی دنیای مجازی را نهایتا در مجموع دو ساعت بیشتر در خدمتش نیستم.
سوال داشتم و پاسخی در اختیار نه. فکر کردم یک جا باید نشتی زمان وجود داشته باشد که از چشمم پنهان است.
کلاس امروز و توصیههای استاد باعث شد این نشتی را دقیقتر پیگیر شوم. سراغ چتجیپیتی و گوگل هم رفتم، همان پاسخ استاد بود اما بسیار مختصرتر و کمی مبهم. به راهکار استاد بسنده کردم. ابتدا دغدغهام را مختصر نوشتم. با اینکه کمتر از یک دقیقه زمان برد اما بارش از ذهنم برداشته شد. بعد سراغ سوالات مرتبط با آن دغدغه رفتم. این هم دو سه دقیقه بیشتر طول نکشید. بعد به سراغ کوچکترین گام در شروع تغییر رفتم. در عرض کمتر از ده دقیقه یک بار سنگین ذهنی از دوش مغزم برداشته شد.
اینکه نتیجه چه شود را باید بیشتر کار کنم اما اینکه قدیمیها میگویند: “دست کار میکنه و چشم میترسه!” بیربط نمیگویند. همیشه بار فکر انجام هر کاری از خود آن کار سنگینتر است. این است که بار بعضی از کارها را که غالبا هم منفی است تا مدتها به دوش میکشیم ولی از اقدامهایی همینقدر ساده یا به هر بهانه اجتناب میکنیم یا برای همه موارد به کارش نمیبریم اما به نظرم کاربردش توی تمام زمینهها راهگشاست.
الان که خواستم با نهایت تمرکز بنویسم اینکار را کردم و بیتوجه شدم به لباسشویی که تا وسط آشپزخانه باباکرمی آمد و بعد سوییچ کرد به کُردی و هر آنچه بر سر داشت از روپوش تا گلو سنبل، یکییکی کف آشپزخانه پرتاب شد. دغدغه بعدی آخرین روشهای ابداعی در کنترل قر کمر لباسشویی که تشنه جلب توجه است و چنانچه آنی از آن غافل شوی ناگزیری تا انتهای کوچه دنبالش کنی.

آخرین دیدگاهها