قلم‌انداز

گاهی احساس فردی فعال مایشاء را دارم که به قولی آبم هست و گاوم هست و نوبت آسیابم نیز هست و همه چیز مهیا تا بکارم و بنویسم و بسرایم و شاعرانه با آوایی بایسته به زندگی بپردازم و در مقابل، گاهی هم آنقدر درگیر انتخاب متن و کلام و ردیف و قافیه می‌شوم که در نهایت می‌رسم به این که: “شعر نگو و توی قافیه‌اش هم نمون!” جدال بی‌پایان تمناها و مکالمات شکسته‌بسته‌ی تلخ‌وشیرین اندیشه و دل. وقتی متوجه هستم که در واقعیت “با این ریش نمیشه رفت تجریش.” نهایتا گه‌گداری بنا می‌کنم به نوشتن از هرآنچه رنگ‌وبویی از زبان دارد. رشته‌ی تسبیح اگر بگسست معذورم بدار!🥴

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *