گاه و بیگاه محبتی دریافت میکند و اندک توجهی. اغلب موارد اما با او سرد برخورد میشود و گاه نیز بدون دلیل خشن. با این وجود، نااگاهانه دل میبندد و همراه میشود. این شکل رابطه به حدی تکرار میشود که او ناخواسته اعتیاد به توجه محقرانه پیدا میکند و در دام پدیدهی شرطیسازی گرفتار میشود. معتاد رابطهای سطحی و بدون بنمایه. به کمترین توجه و مهری، رضایت میدهد و به تدریج کمترین توجه را برای خود پاداشی بزرگ میبیند چرا که فرد پس از هر سردی دوباره به بهانهی عذرخواهی به سمت او باز میگردد و این چرخهی معیوب تکرار میشود. ترکیبی از رفتارهای ظالمانه و اعتیادآور. قربانی این تله، به دام قلابی گیر کرده که رهایی از آن آسان نخواهد بود. او در هر شرایطی با وجود هر محبتی، مقصر و نابلد رابطه فرض خواهد شد.
زمان میسوزد. عاطفه نیز. اعتماد نیز و امید رهایی نیز. هرچه زمان بیشتری در این مسیر سپری شود رهایی صعبتر خواهد بود. هر فردی که به هر دلیلی تحت تاثیر این جریان قرار گرفته باشد، تنها با مواجه شدن با ترسهای احتمالی تنهاییاش میتواند مسیر رهاییاش را کوتاه گرداند.
با پذیرش بیارزشی این ترس و مواجه شدن با آن، بدون تردید به این واقعیت دست پیدا میکند که بدون وجود چنین رابطهای حتی میتواند با رهایی از بندهای چنگ انداخته به افکار و احساسش بسیار زیباتر زندگی کند. و با پذیرش واقعیت این داستان میتواند بهتدریج وابستگی شیمیایی عاطفی بیسرانجام و مردابگونهی ایجاد شده را پایان ببخشد و از دام وابستگی بیمارگونه نجات یابد.🦋🦋
آخرین دیدگاهها