بعدها باز بی‌هوا 

طبق شرایط و دمای هوا

به تکرار 

با فاصله 

با پای دل در هوا

مثلا دل‌تنگت شدند 

دلشان هوایت کرد

یاران گرمابه‌وگلستانی

که سالیانی دور و دراز

 از سمت آبادت، بی‌هوا اما مدبرانه

 به تمام یاخته‌های سرزندگی‌ات رخنه کرده و ساحرانه ویرانت ساختند

همانانی که ناشیانه تو و باور تو به ایشان را ترک‌ترک کرده و به یک‌باره فروریختند.

 

نوشتن،

نوشتن

نوشتن،

نیم‌فاصله 

فاصله

کاما

و 

نقطه‌های سرخط

می‌آیند 

می‌نگارند 

می‌سرایند

تا

مقیاس و متراژ فاصله‌ها را بر تو عیان سازند. 

بدین سیاق 

نجیبانه 

هم سایرین را به تو می‌شناسانند و

هم تو را به شخص خودت. 

گذر زمان 

دید را صیقل می‌دهد 

 اندیشه را نیز  

آنقدر که در اوج ناباوری

به درستی بی‌باوری‌های گذشته‌ی تو 

خاشعانه مهر تایید می‌زند؛

ذات هر آدمی تغییرپذیر نیست

مسخ به احوال می‌شود 

اما ریشه پابرجاست.

چشم به بهبود چه چیزها که نداشتم و شد

امید به تغییر چه ذات‌ها داشته‌ام و نشد.

بنویس

لازم است گاهی 

پس‌مانده‌های ناسازگاری‌های طبعت را نیز

بالا بیاوری.

اصلا تو ناسازگار و

دیگران همه خاکشیر 

اما بنویس.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *