عاشقانه دلتنگ بود و از همه دنیا فارغ. مصمم بود دل به هیچ کسی ندهد. گفتم :«بعضی خاطره‌ها طبیعتا تا مدتها آزار دهنده است اما زمان به مرور به عبورشان کمک می‌کند. اگر مایل بودی از آن صحبت کن» کمی فکر کرد. بیشتر فکر کرد. گفت: «فقط دوستش داشتم.» ادامه دادم: «همین؟» گفت: آره. گفتم: «خاطره‌ها؟» گفت: «ندارم. من  دوستش داشتم.»  از مدل عاشقانه‌های که دلتنگ جاهایی که باهم نرفته‌اند، عکس‌هایی که با هم نگرفته‌اند، پیام‌های عاشقانه‌ای که ردوبدل نشده، وعده‌های عاشقانه‌ای که داده نشده! او نیز مثل بسیاری از عاشقانه‌های یکطرفه، در واقع تنها به سوگ رویاهای بیدارشده‌ی خود نشسته بود.

  ما آدمها چیزهایی را می‌توانیم بگوییم از دست داده‌ایم که در واقعیت آنها را داشته‌ایم. طبیعتا برای چیزهایی که نداشته‌ایم، سوگ از دست دادن هم نمی‌توانیم داشته باشیم. وقتی بین داشته‌ها و نداشته‌هایمان مرز می‌گذاریم و بین تعلقات خاطرمان، عقل و اطمینان‌خاطر را حاکم کنیم، بسیار راحت‌تر و انسانی‌ زندگی می‌کنیم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *