استوریهایشان برای مخاطبان، سریالی خانوادگی شده بود:
«بچهها! غضنفر باز عصبانیه.»
«بچهها! غضنفر قهر کرده.»
«بچهها! خانم غضنفر از ازدواجش واقعا پشیمونه.»
«بچهها! غضنفر طاقتش طاق شده.»
«بچهها! خانم غضنفر از بیمحبت کارد به استخونش رسیده.»
«بچهها! مهریه داره حلال میشه و جون آزاد.»
«بچهها! غضنفر پرچم سفید را بالا برده.»
«بچهها! خانم غضنفر پرچم را جرواجر کرده.»
«بچهها! اینبار غضنفر شمشیر را از رو بسته.»
«بچهها! خانم غضنفر دوشمشیره میتازه.»
«بچهها! گمانم غضنفر عاشق شده.»
«بچهها! معلومه خانم غضنفر دل به محبت یکی بسته.»
«بچهها! بیایین تماشا. غضنفر زده به حاشا.»
قبلنا دیوار موش داشت و موش گوش. امروزه موبایلی هست و استوری و استاتوس. کافیه تقی به توقی بخوره. زن و شوهری به شمارهی سه نرسیده وضعیت موجود زندگی مشترک را با مخاطبان محترم استانی و فرااستانی به اشتراک گذاشتهاند. تعداد مخاطبان هم از آمار مدعوین محترم مراسم باشکوه عروسی بیشتر. اخبار خانوادگی چون بمبی منتشر میشود. موش و گوش که به تاریخ پیوستهاند. در دنیای مجازی از هر دری خبری میرسد و در این بین بالاخره مخاطبان مریضی یافت میشوند که از این آب گلآلود هوس ماهیگیری به سرشان بزند و آنی که در زوجین تهوع ایجاد کرده را آرزو باشد در جهت بقا. قلاب به دوش به ذهن و دل غضنفر و بانوی اعظم چنگ میزنند. کاه مشکلات کوهی میشود بزرگ و بزرگتر. گرهی که با دست باز میشد اکنون به همت غضنفر و لیدی و یاری دنیای پرخبر و پرمخبر مجازی با دندان هم باز نمیشود. مسایل خصوصی که راهحل خصوصی و خانوادگی میطلبید، با جلب توجهات عمومی، به قهقرا رفتهاند. ریسمان پیوند گسسته شده. اینطرف غضنفر مانده و حوضش و آنطرف حوض خانمی زنبیل به دست. بچهها دور از حوض، مات و متحیر به تماشا نشستهاند.
بچهها بیایین تماشا.
آخرین دیدگاهها