نمیدانست کند کار میکند یا زیاد کار میکند یا کامل کار میکند فقط میدانست که این چند روز هم خیلی پر است. آنقدر که فرصت پرداختن به خود را نیز پیدا نکرده بود. دستی به صورتش کشید. احساس کرد سبیلهایش از تنج زدن گذشته و شکوفا شدهاند. آنقدر که در تصورش میتوانست به هر یک از آنها میوه فرو کند و بالای لب خود را با میوههای متنوع تزیین کند. برای خودش مردی شده بود. نگران بود همین مدل پیش برود بچهها او را آقا معلم بخوانند. برای حفظ وجنات، ابتدا سبیل را از صورت زدود. باز دیگر در آینه منجی را دید. هنوز خیلی کار داشت گرسنه هم بود. گرمش هم شده بود. فکر خوردن غذای گرم، اشتهایش را سرد میکرد. سراغ فریزر رفت. کشک سابیده شده را آب ریخت. ذوب شد. کمی شوید و نعنای خشک و گردوی کوبیده و خیارسبز خردشده و زیره به مایع کشک اضافه کرد. تکهای کوچک یخ در آن محلول انداخت. نان سنتی را هم خرد کرد و تلیت (ترید) آماده شد. با نهایت میل و ولع سیریناپذیر آنرا میل کرد. خود را حوری میدید که برایش غذای بهشتی سرو کردهاند. همهی ویتامینها و کلسیمها را در آن مزه میکرد. حتی ویتامین پ ژ گ چ و کمی هم ق. میدانست که این معجون او را چون کندهی درختی نقش بالش و تشک میکرد. به سلامتی حوری خانم، چای معطر به چند دانهی هل با نبات و ذرهای زعفران نحیف و باریک اندام را به رگ زد و قبل از اینکه جان به جان آفرین تسلیم کند، چند خطی نوشت و در پایان به همه بدرود گفت. به غایت از خوردن این شام مفصل خرسند بود. خدایی عجیب به او چسبیده بود آنقدر که دلش میخواست آن شام اعیانی را پست بگذارد. اما یادش افتاد که این غذای شاهانه به کلاس اکثر مخاطبان نمیخورد. هرچند قیمت آن از گوشت هم بالاتر رفته و امروزه که حتی اشکنه نیز جزو لاکچریجات محسوب میشود. محض اینکه مخاطبی هوس خوردن کشکیجات به سرش نزن
معجون
نمیدانست کند کار میکند یا زیاد کار میکند یا کامل کار میکند فقط میدانست که این چند روز هم خیلی پر است. آنقدر که فرصت پرداختن به خود را نیز پیدا نکرده بود. دستی به صورتش کشید. احساس کرد سبیلهایش از تنج زدن گذشته و شکوفا شدهاند. آنقدر که در تصورش میتوانست به هر یک از آنها میوه فرو کند و بالای لب خود را با میوههای متنوع تزیین کند. برای خودش مردی شده بود. نگران بود همین مدل پیش برود بچهها او را آقا معلم بخوانند. برای حفظ وجنات، ابتدا سبیل را از صورت زدود. باز دیگر در آینه منجی را دید. هنوز خیلی کار داشت گرسنه هم بود. گرمش هم شده بود. فکر خوردن غذای گرم، اشتهایش را سرد میکرد. سراغ فریزر رفت. کشک سابیده شده را آب ریخت. ذوب شد. کمی شوید و نعنای خشک و گردوی کوبیده و خیارسبز خردشده و زیره به مایع کشک اضافه کرد. تکهای کوچک یخ در آن محلول انداخت. نان سنتی را هم خرد کرد و تلیت (ترید) آماده شد. با نهایت میل و ولع سیریناپذیر آنرا میل کرد. خود را حوری میدید که برایش غذای بهشتی سرو کردهاند. همهی ویتامینها و کلسیمها را در آن مزه میکرد. حتی ویتامین پ ژ گ چ و کمی هم ق. میدانست که این معجون او را چون کندهی درختی نقش بالش و تشک میکرد. به سلامتی حوری خانم، چای معطر به چند دانهی هل با نبات و ذرهای زعفران نحیف و باریک اندام را به رگ زد و قبل از اینکه جان به جان آفرین تسلیم کند، چند خطی نوشت و در پایان به همه بدرود گفت. به غایت از خوردن این شام مفصل خرسند بود. خدایی عجیب به او چسبیده بود آنقدر که دلش میخواست آن شام اعیانی را پست بگذارد. اما یادش افتاد که این غذای شاهانه به کلاس اکثر مخاطبان نمیخورد. تصمیم گرفت فقط در تمدن پنهان و پناهگاه کانالی خود بنویسد و هر بار روزی روزگاری مرورش کرد، دوباره به یادش بساط تلیت کشک و یا دوغ و حتی ماست را فراهم کند و دنیا را ساعاتی بدرود گوید.
ساعتی نگذشته بود که تشنه شد. آب خورد و خوابید، هنوز وقتی نگذشته بود که دوباره تشنه شد. دوباره آب خورد. فراموش کرده بود که کشک آب میکشد. پارچ آب را کنار دستش گذاشت. هنوز دنیا با او بدرود نکرده بود. املاح و ویتامینها تا پاسی از شب مهتابی بدون حبیب و طبیب هم مستانه سرخوش بودند.
د و کشکی در بساطش نمانده باشد از پست کردن آن منصرف شد. تصمیم گرفت فقط در تمدن پنهان و پناهگاه کانالی خود بنویسد و هر بار روزی روزگاری مرورش کرد، دوباره به یادش بساط تلیت کشک و یا دوغ و حتی ماست را فراهم کند و دنیا را ساعاتی بدرود گوید.
ساعتی نگذشته بود که تشنه شد. آب خورد و خوابید، هنوز وقتی نگذشته بود که دوباره تشنه شد. دوباره آب خورد. فراموش کرده بود که کشک آب میکشد. پارچ آب را کنار دستش گذاشت. هنوز دنیا با او بدرود نکرده بود. املاح و ویتامینها تا پاسی از شب مهتابی بدون حبیب و طبیب هم مستانه سرخوش بودند.
آخرین دیدگاهها