میگن هروقت که میون دو تا دلبر تو دودلی کدومور؟ اینور بری یا اونور؟ یا وقتی که سر دوراااهی میشینییی و خودتو تنهاااا میبینییی، بجای اینکه بعد دونهدونه اشکهای حسرت که از دیده میره بشمرییی، و وقتی که ای صنما ناگزیری که از دو راهی که ناآشنا یا اندکآشنا یا دیرآشنا هستند یکی را انتخاب کنی، معایب و مزایای هر دو تا راه رو بنویس، کفهی هر کدومشون که از محاسن _ و نه از محاسن! _ سنگینتر شد، همون را برگزین و دیگه دل یکدله کن و بهجای اینکه از افکار پیدرپی، سیپاره به کف در چله شوی، سیپاره مشو ترک چله کن، مغز پاکروانت را هم کم پرمشغله کن. اگر بعد دیدی جواب نداد، آنگه گله کن. این وسط زیادی هم فسفس نکن، دلو بزن به دریا و همون دل دل دل دل دلو یکدله کن.
من با استفاده از نسخهی مجرب مذکور، و آویزه کردن پند «مجهول مرو با غول مرو زنهار سفر با قافله کن» بعد از چند روز درگیری ذهنی در گزینش مسیری مهآلود، با اولین ثقل حسن چربنده به بقیهی قیاسها، مسیر را انتخاب کردم و آن راه را پیش گرفتم به امید آنکه روزی که مطرب دل زان نغمهی خوش، مغز مرا پرمشغله کند.
وقتی مینویسی و مینویسی، پردازش میکنی، تحلیل میکنی، باغچهی دل و ذهنت را بیل میزنی، از سوگیریها فاصله میگیری و قدم به مسیر که گذاشتی گویی: خود راه بگویدت که چون خواهی رفت. آنگونه که در پایان یقین داری: خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی، تا نشیند هر کسی فردا بهجای خویشتن. به امید او بیا ره توشه برداریم قدم در راه خوشفرجام بگذاریم.
آخرین دیدگاهها