کاش به جایگاهی از آگاهی برسیم که ازهیچ رابطهای زنجیر نسازیم و هیچ احساسی را تحت سیطرهی خود در نیاوریم.
کاش متوجه باشیم که همهی آدمها با محاسن اخلاقی سازگارند، آنچه رابطه را به قهقرا میکشاند، پنهان کردن آگاهانهی عیوب اخلاقی است که در شرایط ویژه به شکل غیرمنتظرهای ناباورانه نمود پیدا میکند؛ پنهانکاری آغاز است که پایانی ویران خلق میکند.
کاش کمی به دوروبرمان با دقت بیشتری بنگریم و مثالهای واقعی را متوجه باشیم که به سادگی یکدیگر را با گفتار نرم و نازک به دست آورده و سادهتر نیز با رفتار نهچندان چست و چابک از دست دادهاند.
کاش در روابطمان دست از سر ساختن افسانههای پرشهدوشرنگ پرفسون برداریم و بیغلوغش قبل از برهنگی تن، شجاعت و شهامت برهنه کردن افکار و شخصیت واقعی خود نزد مخاطب را داشته باشیم.
کاش در ساخت رابطه صبورانه به یکدیگر زمان بدهیم و در حفظ رابطه صادقانه به یکدیگر تعهد.
کاش با مناعت طبعی مثالزدنی، در ارتباطاتمان به یکدیگر اجازهی اندیشهی احتمال از دست دادن بدهیم؛ انسانوار باهم آشنا شویم، فرشتهسان بیشائبه در کنار هم بمانیم و در صورت جدا بودن مسیرهایمان نیز، انسانگونه از هم جدا شویم.
کاش با شروع رابطه، کاملا ملتفت بخشی از «من»هایی که «من» میمانند و بخشی که به «ما» تبدیل میشود باشیم. کاش بیپروا «من» و «ما»هایمان را قبل از درگیر شدن عواطف، صادقانه با هم درمیان بگذاریم.
کاش یادمان بماند که برای فرار از هیچ آدمی، به هیچ آدمی پناه نبریم. آدمها پناهگاه نیستند؛ آدمی دیگرند.
کاش دلیلمان برای پیوستگی، هزاربار فراتر از نیاز بماند تا دلبستگیهایمان را به سرعت رفع عطش به اشمئزاز نکشاند.
آخرین دیدگاهها