<پاسخ حکیمانه در مدح جایگاه استاد>
شخصی از اسکندر پرسید: “چرا سلطان حرمت استاد را بیشتر از حرمت پدر بهجا میآورد؟ مگر نه این است که بعد از خداوند هیچ جایگاهی مقدستر از پدر نیست؟”
اسکندر پاسخ داد: “تو از جایگاه استاد و پدر بیخبری. استاد به من آبحیات میدهد و پدر هستی بیثبات. پدر مرا از فلک بر زمین میآورد و استاد مرا از زمین به چرخبرین. اهل خرد تفاوت این دو را بهدرستی درک میکنند.”
بسیاری از ما از زیبایی بیان و نگاه حکیمانه و خردمندانهی راویان این حکایتها بسیار لذت بردهایم. در فرهنگ و ادبیات غنی ما، در ستایش و تکریم جایگاه استاد و نقش آنها در تعلیموتربیت نیز سخن فراوان نقل شده و به ارزش آن نیز تاکید فراوان شده است. اما به هرحال در بازههای زمانی مختلف، این جایگاه نیز از تحولات دوران خاص خود بیتاثیر نبوده است. عصر نوین نیز به گونهای متفاوت بر رنگونمای این نقش تاثیر گذاشته و معلمین و اساتید ما هم از آسیبها و تحولات اخیر آن چندان در امان نبودهاند_ چه بسا که از توجهات جدی و شایسته نیز، بیش از پیش بینصیب ماندهاند._
در کلاس درس نشستهاست. یکسوم بچهها در کلاس حضور دارند. بقیه غایب. نیم ساعتی را به تدریس میگذراند. میداند که جلسهی بعد ملزم به تکرار مطالبِ تدریسشده است. یکی از بچهها اجازهی خروج میگیرد. چند لحظه بعد مدیر بدون هماهنگی، برافروخته وارد کلاس میشود و خطاب به معلم: “بچهها به هیچ عنوان حق خروج از کلاس را ندارند. شما باید کلاستان را طبق روال اداره کنید و درس بدهید.”
همهمهی کوچکی بین دانشآموزان برپا میشود. شاید منتظر ادامهی بحث مدیر با معلمشان هستند. خانم معلم علیرغم رنجش از این برخورد، محترمانه توجه مدیر را به تابلو و نوشتههایش جلب میکند و اعلام میکند که او تدریس را طبق روال داشته است.
چند دقیقه بعد دانشآموز به کلاس برمیگردد. او از عصبانیت مدیر صحبت به میان میآورد. زمزمهی بچهها شنیده میشود: “نبودی. ندیدی. مدیر حتی با خانم معلم هم دعوا داشت. تو که جای خود داشتی!”
معلم نشنیده میگیرد. کلاس تمام میشود. او خطاب به مدیر، محترمانه با لحنی آغشته به کنایه اعتراضش را عنوان میکند: “خواستم یادآوری کنم که من را خوب ببینید. من حاضر بودم ، به مدرسه آمده بودم و درسم را هم داده بودم. غایبین، دانشآموزان بودند. الان هم از عصبانیت شما اطلاعی ندارند.”
به نظرش همین اشارت کافی بود. ظاهرا ماجرا باز ختم به خیر حل شد. ماجراهای پیدرپی و تکراری نیز آمدهاند و رفتهاند.
معلم میاندیشد؛ به خودش، حرفهاش، منزلتش و به مخاطبانش: “درست است. هرکسی لایق این جایگاه نیست و این جایگاه هم میزبان شایستهی هر کسی نخواهد بود اما در واقعیت، وقتی جایگاهی در یک جامعه توسط همکار، اولیا یا دانشآموزان به تکرار زیر سوال رفت، انتظار آموزش و تربیت شایستهوبایستهی آن جامعه بهتدریج دستنیافتنی میشود. به نظرم، حتی دانشآموزان مقصر تکرار این نوع ماجراها نیستند؛ هرچند بعضی از آموزهها از بزرگترها را تکرار میکنند. آنها بهترین مخاطبان من هستند هرچند بسیار متفاوتند.”
آخرین دیدگاهها