از دیروز تصمیم گرفتم کمی کندتر بنویسم و شاید اصلا ننویسم. بعد باز تصمیم گرفتم کمتر بنویسم اما بنویسم حداقل تعهد سال خودم را به پایان ببرم و بعد سال بعد احوالم را متحول کنم. امروز به دلایلی به یاد ترانهای افتادم و تقدیم به کسی کردم که بسیار دوستش دارم. انقدر دوستش دارم که ارزشمند میدانمش و انقدر ارزشمند میدانمش که بیشتر دوستش دارم:«خودم.» سالهای سال قبل، جملهای را در دل آرزو کرده بودم. رؤیایی بود. شاید کودکانه بود. اما قشنگ بود. از نقاش خواستم آن را روی دیوار آموزشگاه بنویسد. نوشت. ماند. و در دیوار دل و ذهنم نیز حک شد. و ماند. و انگار خدا همان موقع آن را شنید، دید و خواند. البته که همیشه میبیند و میشنود و میخواند اما شاید آن روز آنقدر آن را پسندید که قبل از خشک شدن رنگش مهر تاییدش را بر آن زد.
کل این داستان باعث شد تا الان ترانه را تقدیم کنم به هر کسی که آنقدر خودش را لایق میداند که برازندهی نیکوترینها و بهترینها باشد حتی در نامساعدترین شرایط پیرامون روحی فکری و… کسی که هرگز در هیچ شرایطی ما را رها نکرده: «خودمان». هر وقت جلو آینه ایستادین به پاسداشت و تشکر از آفریدگار از خلق چنین فرشتهسانی حداقل یک مصرع این ترانه را تقدیم به خودتان کنید. جای دوری نمیره.
کی بهتر از تو که بهترینی تو ماه زیبای روی زمینی
تو قلب من باش که تا که بفهمی چه دلبرانه به دل میشینی
حتی بدیهات بخشیدنی بود شرم تو چشمات بوسیدنی بود
همه حواست جامونده پیشم من به کم از تو راضی نمیشم
تو جای من باش تا باورت شه دیوونهی عشق تو هستی یا من
تو چشم من باش تا که ببینی که چشمای تو چه کرده با من
بدرقه کردم تنهاییهامو کسی شنیده شاید دعامو
کجا منو این روی ماه تو کجا لبای بوسه خواه تو
کی بهتر از تو که بهترینی تو ماه زیبای روی زمینی
تو قلب من باش که تا که بفهمی چه دلبرانه به دل میشینی
حتی بدیهات بخشیدنی بود شرم تو چشمات بوسیدنی بود
همه حواست جامونده پیشم من به کم از تو راضی نمیشم
تو پا میذاری تو خونهی من تو عاشق میشی رو شونهی من
این یه قراره بین من و تو. کسی عاشق نیست عین من و تو
کی بهتر از تو که بهترینی تو ماه زیبای روی زمینی
تو قلب من باش که تا که بفهمی چه دلبرانه به دل میشینی
حتی بدیهات بخشیدنی بود شرم تو چشمات بوسیدنی بود
همه حواست جامونده پیشم من به کم از تو راضی نمیشم.
آخرین دیدگاهها