دیشب بعد از اینکه حس کردم با کمک این و آن بالاخره هم برگههایم تصحیح شدند و هم نمراتم چک شدند و کارم تمام شد، خواستم با سر و دم زدن از بعضی کارها و تفریحات و کماهمیتترهایی که حتی برای خیلیها اولویت است تا حدی که برایم ممکن بود کمی به مطالعه و نوشتن هم بپردازم.
آفتاب نزده پیام به گروه دبیران رسید که از بچههای افتاده درسی و غایبین موجه، مجدد آزمون بگیرید چون قول دادهاند نمرهی خوب بگیرند و…..😣
در پاسخ محترمانه نوشتم کسی که هنوز روخوانی سادهترین کلمات را بلد نیست ولی پایهی دهم و یازدهم را میگذراند، با چه معجزهای قرارست درسهای افتادهاش را جبران کند؟! هم خود و هم دانشآموز را اذیت میکنیم. چرا اصرار داریم همه با هم به بالا بروند انتهای این بالا کجاست که درسخوان و تلاشگر و درسنخوان با هم مدرک میگیرند؟ چرا اصرار به ادامهی آموزش اشتباه داریم اما گاها با ترحمهای نسنجیده و بیاعتبار. اگر واقعا دلسوز بچههاییم و میخواهیم به نفع آنها اقدام میکنیم، بنای تقویت دروس ضعیفشان را بگذاریم بر پایهی یافتن راهی در بهتر شدن آن و نه سریعترین و بدترین راه ممکنی که هم دانشآموز ضعیف متضرر شود _ هرچند به ظاهر برنده_ هم دانشآموزی که تلاش داشته و وقت گذاشته و هم معلمی که خود کوتاهی کرده یا کوتاهی دبیران قبل یا خود دانشآموز را یدک میکشد. متاسفانه سالهاست که با پدیدهی بوکسلکشی بسیاری از دانشآموز ضعیف را به سطح بالاتر میفرستیم با تبصره و بندهای بدون نظارت و اندیشههایی مندرآوردی حاصل از مصلحت یک یا چند مسئول در هر دورهی زمانی. بعد هم از درس نخواندن ها و ضعف همان دانشآموزان که سطح مدارس و آموزش را پایین میکشند اظهار نارضایتی سراسری میکنیم. آیا عاقلانه نیست به جای این اصول ساختگی راهکارهای نو ایجاد کنیم و مشکل را به بهترین شیوهی منطقی ممکن حل کنیم؟! طبیعتاً هر دانشآموز در بعضی از درسها فوقالعاده عالی و در پارهای از دروس نیز ضعیفتر عمل میکند بجای انتظار سطح نمرات یکسان و شبیهسازی بهویژه در درسهایی که هرسال پیشنیاز دروس سالهای بعد میباشند، بهتر است تلاش اولیا و دبیر و دانشآموز همسو با هم در راستای رسیدن سطح دانشآموز، حداقل به سطح متوسط باشد تا خود دانشآموز هرسال با بیزاری بار این درس رابه دوش نکشد و عملا ساعتهای آن درس را به بطالت سپری نکند یا ناامید و سردرگم و مضطرب جو کلاس را مختل نکند.
من معتقدم دانشآموز اگر در بعضی از درسها نمره 10 واقعی بگیرد و با تلاش این نمره را بهدست آورده باشد، همه چیز سرجای خود قرار گرفته است و این هرگز به معنای کم کاری یا کندذهنی یا ضعف او نیست. در غیر اینصورت القای احساس رضایتی کاذب و موقت به دانشآموز و اولیا و مربی است که این رشته از کلاف سردرگم نیز همچنان سر دراز خواهد داشت. اگر به تفاوتها و استعداد و مهارت بچهها بیشتر توجه میشد، بسیاری از معضلات آموزشی موجود ایجاد نمیشد. آنچه شاهدیم این ماجراست که از بچههای کم سن شش ساله گرفته تا بالاتر و هجدهساله تحت یک سبک آموزشی سنگین و بدون جاذبه، شوق و انرژیشان را مصرف میکنند و چه بسیار که تا چهل سالگی پس از پیمودن هزاران فراز و نشیب فرسایشی آموزشوپرورشی، نهایتا متوجه شود که کدام مسیر مناسب او بوده و به اشتباه پیموده و باقی عمر لب به تحسر گزیدن است یا چندبرابر تلاش مضاعف در یافتن آنچه در آن حرفی برای گفتن داشته.
سیستم قدیم نیز خالی از اشکال نبود و به نوعی دیگر ذوق را کور میکرد اما در مقایسه با الان، حداقل کودک در کنار درس، کمی طعم کودکی و دنیای کودکانه را میچشید. اما نسلهای باهوش و پرانرژی امروز با کولهباری از دانش مکتوب، همچون افراد شصت ساله باید قبل از خروس نیز سحرخیز باشند تا مبادا به سرویس نرسند یا به ترافیک بخورند یا دردسر مازادی به معضلات زندگی پدر و مادر و مربیان اضافه کنند. عصر تا شب هم با انبوهی از تکالیف دستوپنجه نرم میکنند که با کمک پدر و مادر و کل طایفه میتواند به سرانجام برسد تا تمام آرزوها و آمال و مثلا آرامش والدین و مربی و مسئولین را برآورده سازند. من حتی از نوشتن در مورد شیوههای پیچیدهی اموزشی به ویژه برای کودکان حالم دگرگون میشود. عمیق فکر کردنش که بماند.
نه من معلم و نه دانشآموز و نه اولیا ربات نیستیم که خالی از احساس خوب و ناخوب، تسلیم تمام شرایط و بخشنامهها و آییننامهها و تغییرات مکرر درست و نادرست سیستمی باشیم. نمیتوان همهی زندگی را در یک بُعد خلاصه کرد.
.
آخرین دیدگاهها