مدتها قبل کتاب <شاد بودن اثر اندرومتیو> را خوانده بودم و بعضی از نکات آن مربوط به سلامتی را یادداشت کرده بودم. ترجمهی بخشهایی از آن فصل و جملاتش را در این صفحه به اشتراک میگذارم. باورهای تجربی من نیز هستند که قبل از همه خودم به مرور آن نیاز داشتم.
در ابتدای این فصل به این اشاره شده بود که: تحقیقات علمی نشان داده است که ناراحتیها و رنجشهای ما باعث تولید سموم قوی در بدن ما میشوند. در این تحقیق دانشمندان با تزریق نمونه خون افرادی که ترس، شوک یا خشم را تجربه کرده بودند به بدن خوکچههای آزمایشگاه، شاهد مرگ آنها در عرض دو دقیقه بودند. نتیجه آزمایشها بیانگر اثرات احساسات در بدن انسان و نقش آنها در سلامتی افراد بود. احساساتی که واکنشهای سریعی را در ذهن ایجاد میکنند و به دنبال آن بدن را تحت تاثیر قرار میدهند. به عنوان مثال: فرض کنید با سرعت بالایی در اتوبان در حال حرکتیدکه ناگهان کامیونی به فاصله چندین متر جلوتر از شما ترمز میکند. امواج شوک ایجاد شده از این حادثه با سرعت فوقالعاده در تمام سیستم بدن شما جریان پیدا میکنند. حالا مقایسه کنید عکسالعمل سریع ذهن شما چه نتیجهای در بدن شما به جا خواهد گذاشت.
با این مقدمه جملات متناسب با موضوع را فهرستوار بیان میکنم:
اضطراب و آشفتگیهای ذهنی در کسری از ثانیه بر بدن شما اثر گذاشته و سموم مرگباری را در بدن تولید میکنند. ممکن نیست که ما همزمان هم مضطرب، در هراس و خشمگین باشیم و احساسات منفی را تجربه کنیم و هم سلامت باشیم.
این ذهن ناخودآگاه ماست که سلامتی ما را شکل میدهد. درواقعیت سلامتی جسمانی ما انعکاس سلامتی ذهنی ماست و عمدهی بیماریها حاصل کشمکشها و تعارضات درونی حلنشدهی ماست. سیستم باورها و انتظارات ما میتوانند به راحتی در ما ایجاد بیماری کنند.
بخش ناخودآگاه ذهن ما به حدی قوی است که اگر مثلا امروز داماد ما به ما بگوید من سرمای بدی خوردهام، احتمالا این بیماری به شما هم سرایت میکند و مثل من تا دوهفته درگیر بیماری خواهی بود، شما با پذیرش آن ذهنیت، مستعد آن بیماری خواهید شد. اما اگر قویا باور دارید که سالی دو بار بیشتر دچارسرماخوردگی نمیشوید این اتفاق در واقعیت بیشتر از دوبار برایتان رخ نخواهد داد.
از زمان کودکی یاد گرفتهایم که بهترین راه جلب توجه و محبت دیگران بیماری است. بعضی افراد تا بزرگسالی هم این الگوها را نشکستهاند. زمان بیماری چون بلافاصله دوستان و خانواده از هر کجا دور آنها جمع میشوند، او از بابت مهر و توجهشان نسبت به خود خاطرجمع خواهد شد. اینست که این افراد عموما حوادث را بیشتر تجربه میکنند و گاهی حتی تا آخر عمر بیمار خواهند ماند ولو اینکه خود را از نردبان بیندازند و دستوپایشان نیز بشکند. اما کسانی که عشق و امنیت را تجربه میکنند بسیار کمتر بیمار میشوند و در صورت بیمار شدن سریعتر بهبود مییابند.
عواطف و احساسات سرکوب شدهی ما روی سلامتی ما بسیار اثرگذار است. <سندروم کلاسیک قربانی شرایط بودن> مدام تکرار میکند: “اشکالی ندارد! من برای کسی مهم نیستم. اصلا به ناامیدی و دیده نشدن عادت کردهام. بهتر است دیگر همینجا با ظاهری لبخندبهلب بنشینم و از درون رنج ببرم. من که کافی نیستم. من خیلی اشتباه کردم. لابد حقم این بوده که بیمار شوم و…” و این آغاز فاجعه است. مراقب باشیم که اگر لنگر احساسات ما در این قسمت گیر کند ممکن است تا پایان عمر به ناچار بار بیماری را به دوشمان حمل کنیم.
جسم ما بردهی ذهن ماست؛ اینست که افکار و احساسات ما محیط بدن ما را تحت کنترل خود درمیآورند و در ارتباط ذهن-جسم، بدن ما کاملا تحت تاثیر وضعیت ذهنی قرار میگیرد. ذهن ما در واقع معمار جسم ماست و جسم ما انعکاس افکار ما. به همین دلیل جسم ما تمام برنامههایی که ذهن تراوش میکند را بارها و بارها بازسازی میکند.
اجازه ندهیم که ترس، اضطراب، خشم و عصبانیت ما را بهتدریج نابود کند. نشانههای آن در جسم ما پدیدار خواهد شد. هرگز معجزه سلامتی را دست کم نگیریم. همانطور که موقع زخم شدن انگشتانمان بدون کمترین فکر جانبی، به التیام آن توسط خود بدن امیدواریم، به التیام دردهای دیگر جسمانی خود نیز باور داشته باشیم. تردید نکنیم. فقط کافیست کمی بیشتر با خود مهربان باشیم. سلامتی را حق طبیعی خود بدانیم، جایی که اکنون قرار گرفتهایم و موقعیت فعلی و شرایطمان را پذیرا باشیم و باور داشته باشیم هر آنچه تا کنون انجام دادهایم، به نسبت شرایط و آگاهی ما، بهترین واکنش ما در زمان خودش بوده است. دست از سر خود برداریم.
آخرین دیدگاهها