امروز بعد از مدتی باز سراغ سایت آمدم. – آگاه از اینکه تعلل و فاصله انداختن در انجام هر کاری هم ذوق و اشتیاق به آن را کم میکند و هم از اثرات مثبت نتیجه بسیار میکاهد.- قرارم با خودم هم این است که بعد از انتشار این مطلب هم بدون فاصله کمی منظمتر به مطالعه تخصصی خودم بپردازم.
در ادامه بخش کوتاهی از یکی از اشعار مولانا مربوط به تزکیه اخلاق و رفع خصلتهای منفی آوردهام که البته بیارتباط با فوت مکرر فرصتهایمان در رفع عادات منفی و کسب عادات و مهارتهای مفید و تقویت آنها نیست.
این حکايت در وصف حال درشت خوی نافرمانی است که در تزکیه اخلاق آنقدر تاخير میکند تا فرصتها از دست میروند. مولوی داستانی را در قالب شعر بيان می کند. داستانی درباره خارکنی که کندن بوتهی خاری را مدام با بهانههای مختلف به تعويق میانداخت آنقدر که آن بوته روزبهروز رشد کرد و تبديل به درختی شد. خارکن هم با گذر عمر ضعيفتر شد و از کندن آن عاجز. منظور حضرت از آوردن این داستان هشدار به انسانهایی است که اصلاح اخلاق های ناپسند خود را مکرر به تعويق میاندازند و فردا فردا میکنند و این واقعیت را جدی نمیگیرند که انسان در گذر زمان محدودتر و ضعيفتر میشود و آن اخلاق نیز در انسان ثابتتر، تا حدی که اغلب از اصلاح آن عاجز میماند. از اين روايت در کارهای روزمره نيز میتوان بهره برد. اکثر ما باید کارهای متعددی را در طول روز انجام دهيم که زمان خاص خودش را میطلبد ولی گاهی آنقدر فردا فردا می کنيم که انبوهی از کارهای بلاتکلیف روی هم جمع می شوند و سرانجام خود ماییم که از انجامشان درمیمانیم!
تاخير تا به کی؟!…
همچو آن شخص درشت خوشسخن در ميـــان ره نشــانـد او خـاربن
رهــــگذریانـش ملامتگـر شـدند بس بگفتندش این بکن این را نکند
هــر دمی آن خاربن افــزون شدی پای خلق از زخم آن پرخون شـدی
جامــههای خلـق بدریــدی ز خـار پـای درويـشان بخـستی زار زار
چون به جد حاکم بدو گفت این بکن گفـت آری برکنــم روزيــش من
مدتی فـردا و فـردا وعــده داد شـد درخت خـار او محـکم نهـاد
تـو که میگويی که فردا اين بدان که به هـر روزی که میآيد زمـان
آن درخت بـد جوانتـر میشــود ويـن کننده پيــر مضطر ميشود
خـاربن در قـوت و برخــاستن خــارکن در پيــری و در کاستـن
خاربن هر روز و هر دم سبز و تر خــارکن هــر روز زار و خشکتر
او جـوانتر میشود تـو پيــرتر زود بـاش و روزگـار خـود مبــر
خاربن دان هر يکی خوی بدت بــارها در پــای خار آخـر زدت
بارها از خوی خود خسته شدی حس نداری سخت بی حس آمدی
يا تبــر برگيــر و مردانه بــزن تــو علـیوار اين در خیبر بـکن
يا به گلبن وصل کن اين خار را وصــل کن با نــار نور يـــار را
تا که نـــور او کشـد نار تو را وصــل او گلـشن کند خار تو را
……………………………………………………………………………….
آخرین دیدگاهها