خدایا یه جور دیگه شکرت.

چندروزی خیلی بی‌حوصله بودم و عصبانی از شرایطی که کش آمده بود تا به‌تدریج امروز بخشی از آن حل شد. امروز با همان حالت ته‌مانده از عصبانیت و خشم از خدا تشکر می‌کردم. همان را نوشتم:

  • خدایا شکرت که هنوز می‌گیم خدایا شکرت.
  • خدایا شکرت که دهان سرویس‌کرده‌ی ما هنوز کار می‌کند.
  • خدایا شکرت که توی این همه رنگ، رنگ‌ثابتیم.
  • خدایا شکرت که وجدانمان از خودمان آسوده‌تره.
  • خدایا شکرت که از پس هزینه‌ی اجباری زیستن که به گردنمان انداخته‌ای برمی‌آییم.
  • خدایا شکرت که هنوز همچنان به پانتومیم‌های تو دلبسته و پایبندیم.
  • خدایا شکرت که تو را داریم. گاهی لازمه از بی‌خیالی‌ات الگوبرداری کنیم.
  • خدایا شکرت که مسئولیت بچه‌ها با پدر و مادرهاست ولی مسئولیت آفریده‌های تو با خودشان. تو که ازهفت دولت آزادی.
  • خدایا شکرت که نمی‌بینیمت. اصلا خودت می‌دونستی چه خبره و چه کار کردی و با دلیل کاری کردی که نبینیمت.
  • خدایا شکرت که نیمه‌ی اول عمرمان درانتظار بهتر شدن نیمه‌ی دوم داره تمام میشه.
  • خدایا شکرت که با این‌همه شکرگزاری هنوز به ما امید داری و به عقل ما شک نکرده‌ای.
  • خدایا یه سوال! به نظر خودت با این شرایط، خود تو باید خودت را شکر کنی یا ما تو را؟
  • خدایا شکرت که جنبه داری گاهی باهات شوخی کنیم و گاهی دردودل وگرنه زود می‌ترکیدیم.
به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *