مهااااجران🙄

دبیری که خانم خوش‌قلبی هم هست خسته و نالان وارد دفتر شد. بحث معلم‌ها در این مورد بود که بچه‌ها چندان به درس اهمیت نمی‌دهند و همه خسته و خوابند سر کلاس‌ها و گاهی خود معلم‌ها به بچه‌ها می‌گویند که درس به هیچ دردی نمی‌خورد.

خانم معلمی سمت میز آمد و گفت:« واقعیت همینه. ما که عمرمون را نفهمیدیم چه‌جور گذشت همش درس و درس. آخرش هم نه مدرک به کاره، نه اداره براش مهمه. نه دانش‌آموز نه ولی و نه سیستم. برای دو تومان حقوق بالاتر کل زندگمون هدر رفت تا رسیدیم دکترا بگیریم.»

دبیری که تازه فوق‌لیسانس گرفته بود گفت: «عوضش آدم شعور و شخصیتش بالا می‌ره.» -نمیدانم حرفش تحسین بود یا توهین یا هیچ‌کدام.

 دبیر شیمی از میز دور شد و گفت «آره نباید به بچه ها بگن درس فایده نداره. برای چی معلما باید با دانش‌آموزا این مدل صحبت کنن که اونا هم بی‌انگیزه بشن؟ مگه ما نبودیم زحمت نکشیدیم؟ کار خودمون رو بی‌ارزش می‌کنیم.»

خنده‌ام را نتوانستم نگه دارم. گفتم:« عزیزم! با دنده یک آمدی نظرت یه چیز بود و با دنده عقب برگشتی نظرت هم توی همین چند ثانیه طبق دنده برگشت؟!»

خودش هم خنده‌اش گرفت. گفت «چه‌ میدونم از دست این زمونه؟! فقط میدونم ما که جوانی نکردیم. زندگی را نفهمیدیم. همش درس و کار و اطاعت از این و اون تا الان. الان هم اول ساله مثلاً. همه خسته. کلاس‌ها شلوغ و اون هم تا ساعت دو که نه دیگه معلم می‌فهمه چی میگه نه دانش‌اموز! همین‌که بتونیم بیدار نگهشون داریم هنره.»

دبیر دیگری گفت:«کاش کلا مهاجرت می‌کردیم می‌رفتیم! من اگه بچه نداشتم می‌رفتم. تردید نمی‌کردم. از بچگی اطاعت از والدین و معلم و بعدم استاد و بچه الان هم دانش‌آموز و مدیر و اداره و… همش بله‌قربان‌گو!» ادامه داد: «الان من هنوز نرسیده‌ام معاون گفت خانم کو دفتر دستکت؟ آخه لیستی به من دادی که می‌خوای؟ تو لیستت هنوز آماده نیست. من توی دفتر و موبایل خودم همه چیز را یادداشت می‌کنم. با دانش‌‌آموز هم این مدل حرف نمیزنن. از این جَوهای خشک انقدر بدم می‌آد. زهره تو نمیخوای بری؟»

دیدم آدما مدتهاست تا خسته یا ناراحت می‌شوند تصمیم به مهاجرت میگیرند. سخت‌ترین و شاید آخرین راه. شاید هم اولین و بهترین راه برای عده‌ای. انگار گاهی ته دلشان این نیست و فقط تسکینی است موقت. شاید هم هست و به‌ش زیاد فکر کرده‌اند. گفتم: «الان که نه! حالا اگه روزی پیش از موعد بازنشسته بشم و شرایط جوری بشه که خیلی ناچار شدم، در موردش فکر میکنم.»

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *