پارسال بیست ساعت تدریس داشتم و بعد از بیست و خردهای سال سابقهی کاری- البته بیست سالش بیشتر لحاظ نشد- کمی نفس کشیدم. امسال باز برعکس شد. 22 ساعت تدریس بهم دادند چون دبیر ندارند.
کلا نیروی کار درآموزش کم شده و در پیامهای مدرسه بخشنامه شده بود که بازنشستهها هم برگردند سر کار و مدیر و معاون و کادر هم شش ساعت تدریس بردارند و معلمان با سابقهی بیست سال به بالا هم همان 24 ساعت کلاس برداند. کلا [همه کنند یاری تا آموزشو پرورش کنه خانهداری.] اینجوری هم نسلهای قبلی را سریعتر به دیار باقی میفرستند و هم اینکه جوانها در صفهای انتظار کار از حال میروند.
نوشتم: «خب خانهی سالمندان هم معلم داره از اونا هم در عرصهی آموزش استفاده کنند. هم سالمندان حوصلهشون سر نمیره هم بچهها از آلزایمر و حاشیههای دیگه کیف میکنند. ما هم که در آینده همه با هم بازیافت میشیم و نگرانی کمبود معنایی نداره. اینجوری هم نسلهای قبلی رو سریعتر به دیار باقی میفرستن و هم اینکه جوانها در صفهای انتظار کار از حال میرن. »
روح و جسمم کسل بود. زنگ راحت را دفتر نرفتم. گاهی در جو موجود خستهتر میشوم. یک زنگ تفریح را به دفتر رفتم. دو ظرف حلوا جهت پذیرایی روی میز بود. مدیر تعارف کرد. تشکر کردم گفتم«نمیخورم، روزهام!»
مدیر که رشتهاش معارف بود گفت: «آب میخوری که باطله.» گفتم: «نه نیست.» آیه آورد که هست. گفتم: «نه آب را نگفته؛ گفته نوشیدن.» گفت:«هر نوشیدنی حتی آب. روزهات باطله!»
دیدم توی چنتهام آیه و روایت کافی به حدی که قانعش کنم ندارم- الهیات و فلسفه خوانده بود!- گفتم: «چون دارو دارم نمیتونم آب نخورم!» گفت: «این که بدتره! حرامه چون آسیب به بدن میرسه!» با خودم گفتم تا مجبور به اعترافات کشیکی به علت فعل حرامم نکردهاند جمعش کنم. گفتم: «آب اشکال نداره!» دیدم کوتاه نمیآد و الانه که کل روایات و رساله روی سرم آوار بشه. ترجیح دادم کوتاه بیام. گفتم «روزهی من که توی این روزهای بلند قضا و این موردها نیست. همینجوری دلیه. پاکسازیه!» گفت: «خوبه. اینم ثواب داره!» گفتم باز خداروشکر! دفتر را ترک کردم.
خدا شاهد بوده اگه من محض صرفاً ثواب روزه گرفتم. این را در موردم میدانند.فلسفهی روزه، پاکسازی روحه و جسمه نه ثواب صرف. خود پاکسازی یعنی در مسیر معنویت بودن.
آخرین دیدگاهها