چند ساعتی خانمی اهل افغانستان را _که به نظر او یک سر و گردن از بقیهی هموطنانش که مقیم ایران بودند بالاتر است و نگاه متفاوت و آگاهی دارد_به همراه سه فرزندش برای چیدن بادام و آلو به باغ برده بود و بادامها را چیده بودند و دستمزدشان را هم گرفته بودند_ این چندین سالی که آنها را میشناخت هوایشان را داشت_
مادر در باغ گفته بود که فرزندش علی از بچگی که چند بار شله زرد نذری شما را خورده به دهانش متفاوت مزه کرده و نذریهای شلهزرد دیگری را نمیپسندد و میگوید:«شلهزرد شما خوشمزهتر و خوشابورنگتر بوده» و چند مدت قبل هم انگار منتظر نذری بود پرسید: «چرا خاله امسال برای ما شلهزرد نیاورده» و خلاصه با آب و تاب شروع کرد به تعریف و تحسین آن نذری.
او با حس رضایت از دستپخت و ابورنگ شلهزردشان گفت: «ما امسال نذری نپختیم و باوجود اینکه آن نذری هم نذر مادرم بود تا چند سال بعد از رفتنش ادامهاش دادیم ولی امسال را فاکتور گرفتیم و نپختیم. حالا اگر قرار شد امسال هم بپزیم حتمن اطلاع میدهیم که شما هم بیایید و سهمی از آن را ببرید.»
فردای آن روز باز یکی از همکارانش سراغ شلهزرد گرفته بود و یکی دوستانش نیز در مکالمه تلفنی از آن یاد کرده بود و انگار اگر مادر هم کوتاه میآمد خود شلهزرد کوتاه نمیآمد و باید یادآوری میشد که هرطور شده بساط شلهزردپزان به راه باشد.
این شد که فردای آن روز همینکه چشمش به گلاب و زعفران داخل کابینت افتاد با تمام سرشلوغیها تصمیم گرفت چند پیمانه برنج در آب خیس کرده و بساط شلهزرد را آماده کند. حدود بیست ظرف بستنی خوری از آن تهیه کرد و یک ظرف بزرگتر را برای علی و خواهر و برادرانش جدا سرو کرد و با حوصله و زیبا با دارچین و بادام تزیینشان کرد و شکل و شمایل بخشید و عمدهی آن را به خانوادههایی داد که بچههایی داشتند که عاشق شله زرد او بودند.
به مادر علی هم زنگ زد و اطلاع داد بیایند و شلهزرد تازه ببرند و هنوز دقایقی از پایان مکالمه نگذشته بود که علی کوچولوی نفسزنان و سورپرایز و شادی را دید که جلوی درب بیصبرانه انتظار شله زرد را میکشید. با دیدن ظرف شلهزرد مردمکهای آبی چشمان قشنگش پر از شوق و درخشش شد و با یک نگاه به ظرف و یک نگاه به او پشت سر هم تشکر میکرد و نرمنرم کودکانه لبخند میزد و چال روی گونههای قشنگ برجستهاش دیدنیتر میشد.
دیدن این شوق، مجدد به او یاداوری میکرد که گاهی با یک کار کوچک کمهزینه که وقت چندانی نمیبرد میتوان به همین سادگی دلهایی را شاد کرد، ارتباطها را قشنگتر کرد و معنایی تازه به زیستن خود و دیگران اضافه کرد ضمن اینکه خود او نیز از آن شادی های به ظاهر اندک اما عمیق بسیار بهرهمند میشد.
بی تردید گاهی بخشیدن یک ظرف غذای متفاوت و متنوع به کسانی که ممکن است گاهی حتی در تهیه وعدههای اصلی غذایی خود درمانده باشند، میتواند برایشان خاطرهای ماندگار و شیرین از سفرهای ساده اما متفاوت بسازد.
آخرین دیدگاهها