«پرسه‌ی اندوه»

 

دیشب کمی نگرانی به سراغم آمد. کارهای روزمره‌ام در استفاده‌ی مفید از وقتم را انجام داده بودم و نگرانی‌ام ربطی به آنها نداشت. شوق انجام آن کارها و لیست کردنشان به صورت مجزا تاثیر مثبت خود را در من به جا گذاشته بود. اندوهی موجب نگرانی‌ام شده بود که می‌دانستم کنار آمدن با آن نیاز به کمی تنفس ذهنی دارد.

بعد از کمی این‌پا و آن‌پا کردن و دل‌دل کردن به تقلید از عادت سرخپوستان ساعت ده شب فاصله منزل تا مغازه را جهت خرید پیاده رفتم و پرسه زدم الان نیز آن را مجدد تکرار کردم_ همانطور که سرخپوستان اندوهشان را پرسه می‌زنند.

ماجرای جالبی را از فرهنگ سرخپوستان  شنیده بودم؛ وقتی اندوه، غم یا نگرانی به سرخپوستی غالب می‌شود او اندوهش را پرسه می‌زند. این پرسه زدن با ترک منزل و قدم زدن در طبیعت یا خواب در طبیعت یا سرزدن به قبیله‌ی دیگر صورت می‌گیرد و فرد پس از بهبود روان و رسیدن به آرامش به منزل برمی‌گردد. آنچنان که ما نیز با قدم زدن، با دیدار و صحبت با دوستان و کسانی که برایمان ارزشمندند و با طبیعت‌گردی و یا سفر می‌توانیم بسیاری از اندوه‌هایمان را پرسه بزنیم._ تجربه‌ی پرسه‌ای که زمان گذاشتن و صرف انرژی  برای آن، به کسب حال بعدش بسیار می‌ارزد.

اشاره به ماجرای پرسه‌ی اندوه از کتاب «نقشه‌هایی برای گم شدن اثر ربکا سولنیت»

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *