کهنسالی کودکی دوباره نیست.

_ پدر جان همیشه توی خونه نشستی. نمی‌خوای بیرون قدم بزنی هوایی بخوری؟

_ مادر جان شما با این سن میخوای باز بری بیرون؟ اگه زمین خوردی پات شکست چی؟ با این پوکی استخوان هزار دردسر بعدش را میتونی تحمل کنی؟

_ پدر جان شما الان دیگه جوان نیستی باید حجم غذاتو رو کمتر کنی. 

_ مادر جان غذای شما باید کم‌نمک و کم‌چرب باشه. آب سرد هم برای شما خوب نیست.

_ پدر من شما در این سن نباید بدون عصا راه بری. اصلن برای چی میخوای راه بری؟

_ مادر من برای چی آنقدر خودت را دچار زحمت می‌کنی و مدام میشوری و میسابی؟

_ پدر اجازه بدهید پسرم با شما بیاد.

_ مادر شما توی اون خونه تنهایی. به چی اون خونه دل بستی؟ بفروش بیا راحت با بچه‌ها یا کنار اونا یه آپارتمان نقلی بگیر زندگی کن.

.

.

پدر! مادر! چرا غذا تند میخورید؟ چقدر کند میخورید؟  هورت کشیدی. با سرو صدا خوردید. آروغ زدید. لباسی که اتو نداشت پوشیدید. با بچه‌ها کل‌کل کردید. این روسری با اون لباس؟ قرص‌هایتان را که نخوردید. این غذا سرده فشار شما پایین میاد. اون غذا گرمه فشار شما بالا می‌ره. این شیرینی‌ها هم شیرینه قند شما را بالا میبره. و هزاران مورد آشنای دیگر. 

گویا نمی‌خواهیم قبول کنیم که کهنسالی کودکی دوباره نیست.                 امروزه فرزندان و محیط به جای توجه به کیفیت زندگی پدربزرگ و مادربزرگ‌ها ظاهرن به امنیت آنها توجه دارند. 

کانت:«انگونه با دیگران رفتار کنید که دوست دارید با خود شما رفتار شود» 

اکثر ما آدمها برای خودمان در دوران کهنسالی آزادی و سبک زندگی مورد علاقه‌مان را می‌خواهیم اما برای عزیزانمان امنیت. به این شکل به راحتی آزادی‌شان را از آنها سلب می‌کنیم و ندانسته به بهانه‌ی تلاش در افزایش طول عمر آنها کیفیت زندگیشان را پایین می‌آوریم. چه در جوار خودمان و چه در خانه‌ی سالمندان. 

ازین غافلیم که لازم است کیفیت زندگی در تمام سنین مورد توجه و اهمیت واقع شود. به مرگ به عنوان مشکلی نگاه نکنیم که باید آنرا حل کرد؛ آن را واقعیتی ببینیم که باید پذیرفت تا با این پذیرش به کیفیت پایان نیز کمی بیشتر اندیشید.                               در موسیقی قاعده‌ای وجود دارد به نام «قاعده‌ی اوج پایان» بر این اساس که آخرین بخش موسیقی کنسرت بیشترین اثر را در زیبایی آن دارد. با بکارگیری این قاعده در زندگی می‌توان به اهمیت کیفیت پایان زندگی آدمها که گاهی تمام تجربه‌ی زیستی را تحت تاثیر قرار میدهد پی برد و آنرا تا حد امکان بهبود بخشید و پایانی زیباتر را برای انها رقم زد.

در هر صورت پیری و مشکلات آن و نزدیک بودن به انتهای زندگی را نمی‌توان انکار کرد چون بالاخره  روزی حباب این انکار نیز با لبه‌ی تیغ واقعیت خواهد ترکید. 

خلاصه بگویم:

در هر صورت اگر سالمندانتان را دوست دارید اجازه بدهید کمی آزادانه به سبک خود  بخورند و بگردند و زندگی کنند و از باقی آن لذت ببرند و آزرده‌خاطر نشوند. 

و اگر هم دوستشان ندارید باز اجازه دهید به سبک خودشان بخورند و بگردند و زندگی کنند. شاید ازین طریق هر چه زودتر از دست هم رها شوید. (گفتم اگر دوستشان ندارید. وقتی همدیگر را دوست ندارید تظاهر به ناراحت شدن قشنگ نیست. اگر هم دوستشان دارید همان جملات اول😊)

پدر خودم مدتی است مجددن  در خانه‌ی خود زندگی به میل خود را دارد. نوبتی به او سر می‌زنیم. نه تنهاست نه دربند قوانین ما و نه مدیون ما و نه روی اعصاب کم‌حوصله و پرمشغله‌ی ما. 

با اشاره به بخش‌هایی از کتاب «چگونه پیر شویم اثر آن کارف» 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *