گاهی دوستان آشنایان و همکاران دنبال رمز و رازی در وجود من هستند که چطور امید را در بدترین شرایط هم روشن نگه میدارم و با شرایط بیماریم چطور کنار آمدهام. آنها حتی اگر تمام داستان مرا میدانند طبیعتن آنرا به تمامی لمس و احساس نمیکنند.
من نیز علیرغم تمام صبر و شور و اشتیاقم، روزگاری در مرحلهای از زندگی به کلی فرو ریختهام و شاید این ساختن بعد از فروریختن بود که مرا در زندگی تا حدی مقاومتر و حتی شاکرتر و امیدوارتر از قبل کرد. تا زمانیکه این آموزهها را در ذهن دارم رنج دنیا قابل تحمل است و موهبت زندگی را میستایم چون میدانم هر زمان که این آموزهها رو به محاق و فراموشی روند رنجم صدچندان هویدا میشود. گاهی نیز دیدن، خواندن و شنیدن داستانهای مشابه داستان من مرا به این باورها مومنتر کرده است. باور به این که الههی شادمانی و خوشبختی خیال ما از وفاداری به آدمها بیزار است. در زندگی ما همواره رنج و شادمانی توامان وجود داشتهاند و هیچکدام ماندگار نبودهاند. این خود ماییم که ناخواسته و ندانسته به غمهایمان بیشتر دامن میزنیم و آنرا طولانیتر در کنار خود همراه داریم و بیشتر لحظاتمان را در آن غرق میکنیم. در هیچ جای دنیا تمام زندگی در اراده و اختیار هیچ یک از ما نیست؛ عدم قطعیت بخت و اقبال و شادکامی ماهیتی جهانشمول دارد.
در بخشی از کتاب «فرضیهی خوشبختی» «جاناتان هایت» اشاره به داستان بوئتیوس شده که روزگاری از نظر ثروت و خانواده و موقعیت اجتماعی در بالاترین موقعیت ممکن بود ولی پس از مورد غضب گرفتن امپراطور متحمل رنجی فراوان از ازدست دادن تمام آنچه او را خوشبخت نشان میداد در زندان شد. او از رنجها و آموزههایش رسالهای نوشت و پس از دیدار بانوی فلسفه از او آموخت که: در زندگی ناچار باید در دژ محکم درون سنگر گرفت و به انچه دل بست که چرخهی روزگار نتواند آن را از تو بگیرد. الهه خوشبختی همواره با تو نیست او از یکجانشینی بیزار است و دیر یا زود خواهد رفت. اگر بدانیم الههی خوشبختی مهمانی است که ذاتش گذراست و پس از صرف چای خواهد رفت، نسبت به زمانی که مطمان باشیم او همواره در کنار ما خواهد ماند میزبان بهتری برایش خواهیم بود. به خاطر بسپاریم که لحظات شادی اگر چه کمیاب و زودگذرند اما بسیار ارزشمندند.
این نگاه باعث میشود که بسیار قدردان لحظات زندگی و داشتهها باشیم و به سادگی نشکنیم و حداقل در مواجهه با هر مشکلی عزای پیش از مرگ نگیریم.
«در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال مدام را»
آخرین دیدگاهها