ایکاروس شخصیت افسانه ای پسر دایدالوس مخترع هزارتو بود. او به همراه پدر تصمیم گرفت از زندان مینوس به کرت بگریزد. پدر برای او بالهایی از موم و پر ساخت تا با آنها پرواز کند و بگریزد و به او توصیه کرد از تکبر و خودراضی بودن بپرهیزد و از پرواز در ارتفاع خیلی بالا خیلی پایین دوری کند. او به توصیه پدر گوش نکرد و به خورشید نزدیک شد و مومها آب شدند و بالها شکستند و سوختند و او به دریا افتاد. عده ای خورشید را منبع آگاهی میدانند و سقوط ایکاروس را سمبل تلاش برای تلاش در کسب آگاهی زیادتر از حد مجاز.
درسال 1558 نقاشی به نام پیتر بروگل سقوط ایکاروس را در اثری درخشان به تصویر کشید. در این تابلو در نگاه اول بیننده متوجه هیچ اثری از ایکاروس نمیشود. اگر بیننده بسیار دقیق به تابلو نگاه کند در قسمت پایین تابلو سمت راست او را در حال غرق شدن مشاهده خواهد کرد. در بخشهای دیگر تابلو دیگران زندگی خود مشغولند یکی مشغول کشاورزی یکی چرا بردن گاوها و بقیه مردم به کاری مشغولند بدون توجه به ایکاروس.
این تابلو حاوی پیام واقعبینانه مهمی از بخشی از واقعیت جهان ماست که نباید از آن رنجید بلکه باید درس آن را فراگرفت و در زندگی به کار برد: پذیرش اینکه آدمها به شما چندان اهمیتی نمیدهند باعث میشود تا از قید قضاوتهای دیگران رها شویم. اینکه بدانیم آدمها چقدر کم فکر میکنند و چقدر به ما نیز کم فکر میکنند راهی است برای رها کردن خود از قضاوتهای اجتماعی متصور. اینکه ایکاروس به خاطر بلندپروازی یا برای جلب توجه دیگران با شکستن محدودیتها به دوردستها پرگشوده و گرمای زیاد باعث سقوطش شده و یا به عکس برای اینکه مورد قضاوت دیگران قرار نگیرد، در سطح پایینتر از توانش به پرواز درآمده و طعمه ی امواج شده، هر دو حالت یک واقعیت را در قالب افسانه ارایه میدهد و آن اینکه: «بخاطر نظرها عقاید و قضاوت های احتمالی دیگران خود را تباه نسازید.» ببینید که خود شما چقدر به دیگران اهمیت میدهید و دیگران چقدر نسبت به وضعیت شما بیتفاوتند. گاهی لازم است آگاهانه از ناحیهی امن خود خارج شویم و فراتر از توان و آسایش مان گام برداریم و زیر بار محدودیتهای تحمیلی افراد نرویم.
آخرین دیدگاهها