آنقدر اشتباه کردم تا بالاخره غصای حافظه، تقویم، را برداشتم. گاهی شد که در یک روز و یک ساعتدو جا وعده کردم و روز موعود هر دو وعده را یادم رفتگاهی مهمان داشتم فراموش کردم و به مهمانی رفتم. دردسر ندهم آنقدر رسوایی درآوردم تا به دستور یکی از یاران صمیمی کارهایم را در تقویم یادداشت کردم.
مانوس شدن به تقویم و مراجعه کردن به آن خود داستانی دارد و کار مشکلی بود. برنامه یک هفتهای در تقویم ثبت بود ولی یادم میرفت لای تقویم را باز کنم و بخوانم و عمل کنم.مدتها طول کشید….
آخرین دیدگاهها