_ ایرج حق نداری از زندگی خصوصی من عکس و فیلم بگیری اینهمه چیز و آدمهای دیدنی هست برو از آنها فیلم بگیر . چرا دیروز پشت سر من راه افتادی و وقتی من باآن میوهفروش بیانصاف که میوه گندیده را توی پاکت میریخت دعوا کردم فیلم گرفتی؟چرا وقتی توی پارک سرم را روی عصا گذاشته بودم و به یاد مادرت بودم و از درد کمر گریه میکردم فیلم گرفتی؟ چرا وقتی از دستشویی بیرون آمدم و دلم کار نکرده بود و اوقاتم تلخ بود فیلم گرفتی؟ چرا وقتی پولهایم را توی ساق جورابم قایم میکردم فیلم گرفتی؟ تو با اون دوربین فضولت از هر غلطی که من کردم فیلم گرفتی و میگیری. کمکم دارم از تو و دوربینت میترسم. ولم کن .
_ شما دارید اغراق میکنید پدر. من بیشتر این چیزهایی که شما میگویید را فیلم نگرفتم. فکرکردهاید گرفتم. شما زندگی شرمآوری ندارید که وقتی روی فیلم ضبط شد خجالت بکشید.
_ زندگی من شرمآور نیست. وقتی تو کوچکترین کار من و تاحساس من را روی فیلم ضبط میکنی آدم حس میکند مال خودش نیست.راحت نیست. چشم فضولی همه جا او را میپاید. میخواهی این فیمها را ببری آنور دنیا به نوهها و عروس غریبهام نشان دهی که به کار و بارو زندگی من بخندند؟
_ بسیار خوب اگر از فیلم گرفتن من ناراحتید دیگر فیلم نمیگیرم. بعداز سالها نیامدهام که شما را ناراحت کنم. من میخواهم بچهها را با زندگی در اینجا آشنا کنم. زندگی بچههایم را به شما نشان دادم. من و ماری از صبح مهدکودکمیگذاریم. از کودکستان” از مدرسه، از خانه، از <مادربزرگشان> که همسن شماست و تنهاست و با سگش زندگی میکند از بچه موشی که در قفس داریم و دلخوشی بچههاست از همه فیلم گرفتم و به شما نشان دادم که میان فیلم خوابتان برد.
پدر بلند شد به اتاق رفت از سوراخ کلید نگاه کرد خیالش راحت شد که کسی اورا نمیبیند لباسهایش را درآورد جلوآینه دستی به سبیلهای پرپشتش کشید وگفت” بعد هفتاد سال خوب ماندهای.” سر و صورتش را صفا داد کت وشلوار سرمهایش را پوشید و به عکس خودش و زنش که بچگی ایرج و فخری را بغل کرده بودند لبخند زد و بیرون رفت.
_ ایرج بلند شو پسرم بیا از من فیلم بگیر برای بچههایت ببر.
آخرین دیدگاهها