به دنبال زمان

بالاخره یک روز ناچار شد لیست  کارهایش را بنویسد تا دلیل وقت نیافتنش را پیدا کند؟ مشغله بود؟ کمال‌گرایی؟ وسواس؟ شلختگی؟ موبایل؟ گزینه‌های  الف و د؟ همه‌ی موارد؟ هیچکدام؟ ناگزیر باید نشتی زمان را پیدا می‌کرد. دو روزش را از ابتدای صبح نوشت و مقایسه کرد.

روز اول: خواب افتادن و دارو و دوش و دورزدن توی حیاط جهت دریافت نور و هوا و قدم زدن و.. صبحانه آماده کردن و بساط ناهار و لباسها رو به لباسشویی سپردن و کار بانکی و رفتن به  مغازه جهت تعمیرات ضبط ماشین و نانوایی و ناهار خوردن و  و برگه‌ها رو تصحیح کردن و یکساعت استراحت و باغ و چیدن مقداری از باقی‌مانده آلبالو و گیلاس‌هایی که نصفش را گنجشکها برده بودند و نصفش رو کلاغ‌ها خورده بودند. رسیدن به دهدقیقه آخر کلاس و دیدن لیست بای‌بای هم‌گروهی‌ها و لعنت فرستادن به گوشی بیچاره که یادش رفته بود بلندگو روی خودش نصب کنه تا او صدای آلارمش را توی فضای باغ بشنوه و کلاس از دستش نره. بعدم دم گیری و هسته گرفتن آلبالوها برای تهیه مربا و شربت و آلبالو خشکه طول سال.  چک کردن موبایل و پیام‌ها و کلاس‎‌ها و تماس‌های کاری و آموزشگاهی و احوالپرسی از چپ و راست مریض‌های دور و بر بماند. بعدم مراجعه به بالش و فاااتحه تا فردا و روز از نو.

روز دوم: عبادتکی و دارو و نوشتنی و تمیز کردن حیاط و آبیاری  باغچه و  دوش و تهیه صبحانه و اتوکشی و رفتن به کارواش که هر دو سه هفته یکباره و استراحت یکساعته بعداز ظهر و بازم برگه صحیح کردن و باز ضبط گیر کردن و لپتاپ ویروسی شدن و یک قسمت از جمله ساختن ها و نوشته‌هایی که بین یک تا دوساعت وقت میبره و اینور و اونور دنبال تعمیرکار کولر بودن و ذخیره چند ظرف آب برای نصف روز و تهیه مربا و شربت و نیم ساعت آی فیلم انگلیسی و  یادداشت‌برداری از نکته‌های زبان انگلیسی و مطالعه و ثبت نمرات و آخرین جرعه‌ی دمنوش رو نوشیدن و پادکست گوش دادن و بینش یه چرت که نه یه پلک زدن همان و فردا 7 بیدار شدن همان. 

روز سوم: نوشتن یک صفحه روزانه. عبادت. دارو.  دوش . بساط صبحانه. پمپ بنزین. حرکت به شهری با دو ساعت مسافت که به دلیل مشکل فنی 5 ساعت طول کشید و داستان پرماجراش. ناهار. دوش. اسنپ. کلاس 5 ساعته. شام. گپ خانوادگی نیم ساعته. سه صفحه کتاب. خواب 7-6 ساعت.

روز چهارم:  صبحانه و حرکت به شهرستان. رسیدن و نانوایی و آب دادن به گلها و خوشحالی ازینکه هیچکی خونه نبود و البته دوام نداشت و شوکه شدن از  دیدن میوه‌های خوش‌بروروی جدید توی یخچال  که منتظر بودن یا یه جا بخوریشون و بترکی و خلاص یا تکلیفشون برای شربت و… روشن بشه (عموما تا شهریور برای ابلیمو ابغوره رب گوجه شیره انگور کشمش گردو بادام به و… بساطی داریم) بعدم جمع کردن میوه‌ خشکهای قبلی و بسته بندی‌های یخچال و وبینار و  انتقال پول به اینجا و اونجا و تسویه ها و کمی نوشتن و آی فیلم و پایان روز

روز پنجم: عبادت. دارو. دونه برای گنجشکها ریختن و وبینار و  سرزدن به داروخانه و نیافتن ژل چشمی که براش سواله وقتی قرار نیست باشه چرا نسخه میشه و نوشتن برای سایت که دوساعت کمتر نمیشه گاهی.  و ناهار و استراحت و مطالعه از کتابهای متفاوت و یادداشت برداری کلمات و جملات . عینکسازی. نظافت منزل و وبینار و  وبینار و ….

جای خالی پیدا نکرد که با کلمه مناسب پر کند.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *