- یک عدد قلب و اینهمه کلید؟!!
- اگر این قفس عشق نامیرای توست کلیدش را به من بسپار.
- عامدانه سوالها را به همراه کلید به قلبش دادم. قلبش به احترامم ایستاد.
- عامدانه سوالها را به همراه کلید به ذهنش دادم جام کرد.
- به دنبال کلید قلبت در جیب این و آن نباش.
- قفلی را که میشود برید با کلید باز نمیکنند.
- قفلی را که میشود با کلید باز کرد نمیبرند.
- در اعماق قلبم دری است که کلیدش گم شده و روحم در آن گرفتار شده.. در اعماق ذهنم کلیدی است که قلبم آنرا نمیشناسد. اگر این دو مدام در کشمکش نبودند روحم خیلی پیش نجات یافته بود.
- لبهایش را قفل و کلیدش را به دوردستها پرتاب کرده. چرا هنوز باورش نمیکند؟!
- کلید ابر دست صاعقه بود. عجب بارانی..
- کلیدهای قدیمی دربهای جدید را نمیگشایند.
- ذهن او کلید را قورت داد؛ صدها قفل در قلبش روییدند.
- قلب او کلید را بلعید؛ صدها قفل در ذهن او گشوده شدند
- قفل و کلید ذهنم را عوض کردهام. منفیهای منسوخ و منقرض هرچه در میزنند اجازه ورودشان نمیدهم.
- قلبت را زیادی محکم قفل کردهای. کلید من اشتباه است.
- اسیر قفسی شده بودم که کلیدش در دست او بود.
- اغلب رمز چمدانم را مثل بقیهی رمزها فراموش میکنم. بهروزرسانی که نمیشود. بیتردید اگر چمدان من به تعداد رمزهایش کلید داشت هرآنچه در دل داشت عتیقه میشدند.
- داروغهی ناتینگهام است. با آنهمه کلید به قلب کسی راه پیدا نمیکند.
آخرین دیدگاهها