کلیدورزی

  1. یک عدد قلب و اینهمه کلید؟!!
  2. اگر این قفس عشق نامیرای توست کلیدش را به من بسپار.
  3. عامدانه سوالها را به همراه کلید به قلبش دادم. قلبش  به احترامم ایستاد.
  4. عامدانه سوالها را به همراه کلید به ذهنش دادم جام کرد.
  5. به دنبال کلید قلبت در جیب این و آن نباش.
  6. قفلی را که می‌شود برید با کلید باز نمی‌کنند.
  7. قفلی را که می‌شود با کلید باز کرد نمی‌برند.
  8. در اعماق قلبم دری است که کلیدش گم شده و روحم در آن گرفتار شده.. در اعماق ذهنم کلیدی است که قلبم آنرا نمی‌شناسد. اگر این دو مدام در کشمکش نبودند روحم خیلی پیش نجات یافته بود.
  9. لبهایش را قفل و کلیدش را به دوردست‌ها پرتاب کرده. چرا هنوز باورش نمیکند؟!
  10. کلید ابر دست صاعقه بود. عجب بارانی..
  11. کلیدهای قدیمی دربهای جدید را نمی‌گشایند.
  12. ذهن او کلید را قورت داد؛ صدها قفل در قلبش روییدند.
  13. قلب او کلید را بلعید؛ صدها قفل در ذهن او گشوده شدند
  14. قفل و کلید ذهنم را عوض کرده‌ام. منفی‌های منسوخ و منقرض هرچه در می‌زنند اجازه ورودشان نمی‌دهم.
  15. قلبت را زیادی محکم قفل کرده‌ای. کلید من اشتباه است. 
  16. اسیر قفسی  شده بودم که کلیدش در دست او بود.
  17. اغلب رمز چمدانم را مثل بقیه‌ی رمزها فراموش می‌کنم. به‌روزرسانی که نمیشود. بی‌تردید اگر چمدان من به تعداد رمزهایش کلید داشت هرآنچه در دل داشت عتیقه می‌شدند.
  18. داروغه‌ی ناتینگهام است. با آنهمه کلید به قلب کسی راه پیدا نمی‌کند.
به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *