خوشحالی یعنی…

خوشحالی یعنی داشتن جای قشنگی توی دل بچه‌ها انقدری که توی بزرگسالی‌شون حس بچگی‌شون از یاد تو بجوشه.

خوشحالی یعنی پرده‌ی اتاقت رو که کنار میزنی چشمات رد قطره‌های بارون روی شیشه  رو دنبال کنه و  انتهای شیشه به لبخند تو ختم بشه.

خوشحالی یعنی اون زمانی که چشمهاتو باز کنی و ببینی خواهرزاده‌ی ملوست  فلرتیشیاوار بالای سرت نشسته و موهاتو درهم و برهم بافته؛  حس گالیور بودن بهت دست میده.

خوشحالی یعنی چشمهات هنوز بتونه زیبایی‌ها رو ببینه و برات شات بگیره.

خوشحالی یعنی نکبت‌بارترین روزها رو گذرونده باشی و قدر لحظات خوب و ناخوبت رو بدونی.

خوشحالی یعنی لبخندی که بعداز تصور پوشیدن کفشهای دلخواهت روی لبهات می‌نشینه.

خوشحالی یعنی  شکفتن اولین غنچه‌های گلی که  قبل مردن به دادش رسیدی و بهش جون دوباره دادی.

خوشحالی یعنی داشتن فضای دنج و آرومی که به دور از هر هیاهویی به خودت مجال تنفس میده.

خوشحالی یعنی شب انقدر عمیق و سبک بخوابی که فقط باز شدن گره‌های مژگانت نشونه‌ی صبح باشه.

خوشحالی یعنی مشغولیاتت انقدر پررنگ و خوشرنگ و مفید باشه که رنگش روی کاستی‌ها و کسالت‌های تو را بپوشونه.

خوشحالی یعنی اون عکس صفحه لپتاپ از خودت که چشمهات رو لبریز از شوق می‌کنه.

خوشحالی یعنی عشقه‌های حیاط قدیمی در اوج تنهایی، کف حیاط و روی دیوار رو هنوز به عشق تو پوشونده باشن.

خوشحالی یعنی وسط پریشونی‌هات اسم یکی، عکس یکی، یاد یکی دست دلت رو بگیره و غمش رو بتکونه.

خوشحالی یعنی داشتن خودکار قشنگی که روی یه دفتر قشنگ راه میرهه و ردپاش توی  قلبت حک میشه.

خوشحالی یعنی داشتن طوطی برزیلی قشنگی که وسایلت رو به هم میریزه و باهات قایم موشک بازی میکنه.

خوشحالی یعنی توی مسیر سفرت یهو یه به آهنگی میرسی که سالهاست گوشش ندادی و دوستش داری.

خوشحالی یعنی گوشیت زنگ بخوره و کسی که کارتهاتو پیدا کرده ازت مژدگانی بخواد.

خوشحالی یعنی توی فولدرهای قدیمی، کلیپی از سکندری خوردنت روی برفا ببینی و از ته دل بخندی.

خوشحالی یعنی رسیدن به اون آگاهی که جای تنفر رو توی دل و ذهنت پر میکنه.

خوشحالی یعنی همسرایی بچه‌ها با تو  با ترانه‌هایی که حال دلت رو خوب میکنه.

خوشحالی یعنی داشتن و بودن وجودی که مایه‌ی آرامش و زدودن تنشه.

خوشحالی یعنی بودن در جمع دوستان و تعریف از زمین خوردن‌های مکرر با قنبل.

خوشحالی یعنی دیدن شوق  و رقص سرباز نگهبانی که  از اون پایین توی مسیر براش بوق زدی و کمی خواب خستگی رو ازش پروندی.

خوشحالی یعنی جریمه نشدن توسط  پلیسی که اخطار رو بهت داد ولی بهت احترام گذاشت.

خوشحالی یعنی باز کردن درب قابلمه و دیدن  قلیه ای که به روغن افتاده و حسابی جا افتاده_ وقتی که تو حسابی گرسنه‌ای.

خوشحالی یعنی کاغذ کوچولوی رنگارنگی که توش نوشته شده <خاله گل دوستت دارم.>

خوشحالی یعنی دیگه اجازه ندی از مهربونیات سوءبرداشت و سوءاستفاده بشه.

خوشحالی یعنی پیدا کردن یکی مثل خودت.

خوشحالی یعنی خوبیهای ذهنیت رو در وجودی عینی به واقعیت ببینی.

خوشحالی یعنی داشتن کتابخونه‌ای که نمیذاره مسیرت به داروخونه بیفته.

خوشحالی یعنی داروخانه‌ای که منشی‌اش تو دماغی کشدار حرف نمیزنه.

خوشحالی یعنی بفهمی و بفهمنت.

خوشحالی یعنی روزگاری انقدر به اشکهای گذشته‌ات بخندی که اشکت در بیاد.

خوشحالی یعنی  وقتی ساعت بهت گفت بخواب، بگی بله قربان حق با شماست؛ یک دو سه.

خوشحالی یعنی  وقتی ساعت بهت  گفت بیدار شو، بگی هرچند خروس بی محلی اما به امید یه روز قشنگ باشه؛ یک دو سه.

خوشحالی یعنی یهو به افتخار اون کتابی که چند تا تراول رو مدتها تو دلش قایم کرده بوده بزنی اون دست قشنگه رو.

خوشحالی یعنی بعدها یه روزگاری یه جاهایی یه آدمایی بهت بگن خیلی مرسی که بودی.

خوشحالی یعنی بعدها یه روزگاری یه جاهایی به یه آدمایی بگی خیلی مرسی که بودی.

حوشحالی یعنی مغازه‌دار کمکت کنه نخری.

خوشحالی یعنی عمرش دراز شد پدری که بچه‌هاش در انتظار مرگ او و رویای  ارث  پیر شدند.

خوشحالی یعنی بازشدن پنجره‌ی اتاق و آشپزخانه‌ات رو به سوسن و سرو و سنبل.

خوشحالی یعنی دیدن کسی که حتی از چاق شدن تو لاغر میشه.

خوشحالی یعنی آدمهایی توی مسیرت قرار بگیرن که یخ نگاهت به زندگی رو بشکنن.

خوشحالی یعنی  توی مسیر آدمهایی قرار بگیری که یخ نگاهشون به زندگی رو بشکنی.

خوشحالی یعنی هی سفر پیش بیاد و هی نمازت بشکنه. اصلا دوست داری صد رکعت بخونی.

خوشحالی یعنی معلمت روز امتحان کرونا بگیره.

خوشحالی یعنی بابای صرفه‌جوت بره حمام و آب قطع بشه.

خوشحالی یعنی پیام بیاد آمدیم تشریف نداشتید.

خوشحالی یعنی یه کتاب  رو انقدر قشنگ ترجمه کرده باشی که ملت  نیاز به تفسیر پیدا نکنن.

خوشحالی یعنی وسط حرفهای فلسفی‌وار یه آدم روده‌دراز چند تا کلیپ تماشا کنی و ریز بخندی.

خوشحالی یعنی بین جوک‌های بی‌مزه‌ی یک آدم یخ فقط پلک بزنی. تاثیرش از جوک‌های اون بالاتره.

خوشحالی یعنی هی روت نشه کارت ملی‌ات رو ارایه بدی ولی خودتو دلداری بدی.

خوشحالی یعنی یک بار صدتا کپی از کارت ملی بگیری که مدام اینجا و اونجا سرخ و سفید نشی.

خوشحالی یعنی ته قلکت یه سوراخ باشه جهت امرار معاش بر حسب اضطرار. 

خوشحالی یعنی عبور سرمست و شنگولانه‌ی پرنده‌ای راست‌روده از محور سر تا بشقاب یار.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *