تیغ آفتاب نهایت زورش را زده بود و ملتِ مسافرِ همیشه در کمینِ تعطیلی حسابی دم کرده بودند. ظاهرا همه عید و تعطیلی را به سمت بوشهر و گناوه برنامه داشتند. ایستگاههای مسافرتی و مغازه های بیرون شهر غلغله بود. جای سوزن انداختن نبود. انگار رسم این بود که قبل از ورود به کازرون ابتدا ایست و خریدکی داشته باشند. اما داخل شهر تمام مغازه ها و بازارچه ها بسته بودند. عید فطر بود و سه بعدازظهر اما خلوت. لابد آنها هم به سفر رفته بودند یا خواب بودند یا نهایتا پای موبایل و ماهواره. پشه پر نمیزد..
عید بود اما انگار که وبا و طاعون به شهر زده بود! حتی اهل سنت افغان هم که این اعیاد در به در به دنبال دید و بازدید بودند، آنروز نقل نایاب شده بودند
خاله میگفت: “توی این بازارها از شیر مرغ تا جون آدمیزاد پیدا میشه.” شیر به کنار، آدمیزاد هم پیدا نمیشد. خدایی بازارهای شیراز خیلی جوندارتر و زنده بودند. خاله گفت: “ولی توی این گرما ماهی فروشی تعطیل نمیشه.” حدسش به جا بود. دو دهنه مغازهی ماهی فروشی کنار هم باز بودند اما ماهیی پیدا نبود. نزدیکتر شدند. چند تا جوان مغازه داری میکردند؛ یکی زغال میچرخاند، یکی آب جوش میآورد؛ یکی ظرف قلیون آب کرده بود و احتمالا دیگه اون کله گندهه اولین نفری بود که باید چای آماده میخورد و قلیون میکشید.
_عموماهیفروش! بله ماهی هم داری؟ بله
_ ماهی شیر دارید؟ ( بقیهِ داستان ریتم نداره)
_ شیرنیزه ای ۳۵۰
_ماهی مرکب؟
_نه. کار ما نیست.
جش؟
_بله ۱۷۰
_چنگو؟
_بله ۲۴۰
_کریشو؟
۵۰_
_ببینیمشون؟
_اگه روشون رو پس بزنم گرمه برفک و یخهاش آب میشه. شما انتخاب کن من میارم.
_کاکا جون باید ببینیم که انتخاب کنیم یا نه؟
_همشون تازه و سرکیفند. اگه خریداری تا بیارم.
_نه پس اینهمه راه از شیراز اومدیم احوال شما رو بپرسیم. از هر کدومشون ۵کیلو میخواهیم خوبه؟ واضحه؟ اما اول باید ببینم.
_ هاااا خانم شیرازی دیروزی خودش بلد نیست ماهی تمیز کنه زده زَهرهی ماهی رو ترکونده امروز اومده میگه ماهی شما تلخ بوده.
_حالا شیراز که کوچیک نیست ما خانم دیروزی رو نمیشناسیم ولی برای ما لطف کنید خودتون زحمت تمیز کردنش بکشید.
_رو چشم.
و شعبده وار توی چشم به هم زدنی ماهیها رو سه سوت روی تخته ردیف کرد. بعد هم از کشو دوتا چاقوی الماسی درشت آورد و به جانشان افتاد. اول به سه شماره فورررت فورررت فورررت پولکها را میبُرد، بعد سر را با یک ضربهی استادانه کات میکرد و بعد هم بدون کمترین خطای دید ابتدا دُم و بعد باله ها را بُرِش میزد و آخر هم با یه ضربهی سریع افقی کارد رو از آبشش تا دم ماهی میکشید و با یه حرکت تمام امعاء و احشاء ماهی زبانبسته تخلیه میشد_ هر ماهی کمتر از یک دقیقه زمان میبرد؛ حرکت دستش از حرکت چشم ما سریعتر بود. احتمالا اگر به ما بود و توی خونه بود هر ماهی حداقل کمتر از ده دقیقه وقت نمیبرد_ تروفرز تمیز و آراستهشان کرد و بعدم به نمک اندودشان کرد و بستهبندی کرد و داخل یخدان گذاشت و مبلغ کارت رو هم کشید …. بای بای که کرد قلیون و چای آماده بود. گرم بود اما انگار میچسبید.
آخرین دیدگاهها