*بشر موجود عجیبی است؛ تا وقتی که به آرزویش نرسیده خوشبختیاش را در رسیدن به خواستههایش میداند اما زمانیکه به آنچه میخواهد میرسد سعادت را در چیزهایی که هنوز به آن نرسیده یا توانایی تصاحبش را ندارد میپندارد…. <حسن کریمپور>*
اولین بار رمان باغ مارشال اثر حسن کریمپور را زمانی خواندم که وقایعش تنها برایم حکم داستانی هیجانانگیز داشت پر از وقایع غیرمنتظره و پرآشوب. ازآنجاییکه قصهها عموما براساس واقعیتهای زندگی شکل میگیرند دفعهی دوم زمانی با این آرزو آنرا مجدد خواندم که ای کاش همان بار اول شخصیتهای آن رمان و وقایعش را عمیقتر، واقعیتر و بیشتر باور میکردم. شخصیتهای این رمان و جریانات عاشقانهی آن متفاوت تحلیل میشوند اما هر رمان یا داستان برگرفته از واقعیتی گاهی چراغی است برای روشن کردن راهی که شناخت آن آسیبهای مسیر را کمتر میکند. در این رمان سیما و ناهید هر دو به نوعی عاشق بودند و رقیب و مسیر عشقشان را آگاهانه و مصمم طی کردند و تمام بار مسوولیتها و مشکلات آن را نیز پذیرفتند و چالشهای فراوانی را گذراندندو بخشهایی از آن زیبا و پندآموز است بهویژه برای کسانیکه با آن مردم و فرهنـگ و سبک زنـدگی آشنا هستند. در این کتاب مثل بسیاری از رمانهای ایرانی به افراط و تفریطهایی فرهنگی و قومی ما در مسائل مربوط به معاشرت و ارتباطات اشاره شده که زندگی را برایمان صد چندان دشوار میکند این مشکلات در دهه های اخیر بسیارکمرنگتر شده اند اما در بسیاری از مناطق کم وبیش پایدار و ماندگارند.
آخرین دیدگاهها