داستایوفسکی: “یک خاطرهی خوب از کودکی میتواند تمام عمر به کمک ما بیاید.”
خوراک ذهنی خود را تعیین کنید.
نقل است که روزی دو راهب از دیری میگذشتند. سیل آمده بود و روخانه طغیان کرده بود. دختری در آنسوی رودخانه گیر افتاده بود. یکی از راهبها متوجه شد که دختر قادر نیست از رودخانه عبور کند و به این سمت رودخانه بیاید. داخل آب پرید و دختر را بغل کرد و او را به این سمت روخانه آورد و رهایش کرد. دوست او به مدت 4 روز از همصحبتی با او اجتناب کرده بود. راهب دلیل سکوت و قهر او را جویا شد. دوستش گفت: تو چرا چهار روز قبل به آن دختر دست زدی؟ راهب متعجب پرسید: کدام دختر؟ من کی چنین کاری کردم؟ دوستش پاسخ داد: چهار روز قبل دختری که آن سمت رودخانه گیر افتاده بود را بغل کردی . راهب گفت: من چهار روز پیش او را رها کردم. تویی که فکر به او را رها نکردهای.
این داستان به این موضوع تاکید داره که ما نباید همه چیز را با خود به همه جا بکشیم. وسواسگونه روی هر اتفاقی زوم نکنیم. اگر خواهان تغییرات مثبت در زندگیمان هستیم باید به انتخاب اندیشهها و سبک فکری و به خوراکهای ذهنمان بیشتر دقت کنیم.
آخرین دیدگاهها