پذیرش واقعیت تنهایی

زندگی، آگاهی و سفر هراسناک روح همگی با جدایی تلخ آغاز می‌شود همه‌‌ی ما که با تپش‌های قلب هستی اتصال داشتیم و همه‌ی نیازهایمان در دنیای گرم و آسوده‌ی بطن مادر تامین می‌شد ناگهان وارد کره‌ای سرد می‌شویم که در فضا و زمان به دور خود می‌چرخد. ما هرگز بهبود نمی‌یابیم چون نمی‌توانیم به طور کامل حس همذات‌پنداری‌مان با جهان هستی را دوباره تجربه کنیم و اگر بگوییم همه‌ی زندگی ما به سعی در احیای آن پیوند ازدست رفته از طریق انواع امیال واپس‌گرایانه یا تعالی بخشیدن به این نیاز عمیق با پیوند با دیگران طبیعت یا خدا ا می‌گذرد چندان مبالغه نکرده‌ایم. 

اما این پیوندها نه پایدارند و نه کامل و انسان تشویش و دلواپسی دائمی را به خاطراین جدایی و تنهایی خود در کل عالم هستی احساس می‌کند . انسان در کنه وجودی تنهاست. این تنهایی در کودکی تا حدی با حضور والدین حل و فصل می‌شود و در بزرگسالی با روابطی که میسازیم اما موثرترین پیوندها و روابط نیز  ما را فقط تا حدی به آن پیوند آغازین نزدیک می‌کند. و ناگزیر باید بپذیریم که ما انسانها استثنایی و فناناپذیر نیستیم و آن دیگری شگفت‌انگیزی وجود ندارد که ما را از تنهایی ذاتمان رهایی بخشد.و تنهایی حالتی از زندگی بشر است. که فرد را قادر میسازد انسانیت خود را حفظ کند ادامه دهد و عمق بخشد. تلاش برای گریز  یا انکار آن تها موجب از خودبیگانگی و دور شدن از شاهراه اصلی رشدفردی خواهد شد.

والدین ایده‌آل کسانی هستند که به کودک حمایت و حفاظت می‌دهند و درعین حال صمیمانه و مکرر نیروهای درونی خود کودک را تایید می‌کنند و سپس در مراحل مختلف جدایی کودک میتواند حمایت نیروهای درونی خود را احساس کند و از آنها بهره و یاری بگیرد .

دکتر جیمز هالیس. کتاب مرداب روح

< کوه‌ها با همند و تنهایند     همچو ما با همان و تنهایان >

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *